English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 195 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
direct hits U اصابت مستقیم
direct hits U گلولهای که مستقیم به هدف اصابت کند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
hits U اصابت
hits U انتخاب یک کلید
hits U ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hits U به هدف زدن ضربه شمشیرباز به بدن حریف
hits U داده بازیابی شده از حافظه پنهان و نه رسانه ذخیره سازی . برای بیان اینکه در زمان صرفه جویی شده و پنهان سازی مفید بوده است
hits U طعمه دزدی ماهی
hits U دوره کوتاه اختلال در خط ارتباطی که باعث خرابی داده میشود
hits U جستجوی موفق در پایگاه داده
hits U اصابت موفقیت
hits U خوردن
hits U ضربت تصادف
hits U ضربه زدن زدن
hits U اصابت گلوله
hits U اصابت کردن به هدف زدن
hits U زدن خوردن به
hits U اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
hits U نمایش یافیلم پرمشتری
hits U موفقیت
hits U زدن
When the shit hits the fan. <idiom> U وقتی که گند کاردر آمد. [اصطلاح رکیک ]
direct U دستورات برنامه که به صورت کد مطلق نوشته شده اند
direct U رهبری کردن
direct U : دستور دادن
direct U مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
direct U مستقیم یابدون شریک سوم
direct U مدیریت یا سازمان دهی
direct U راسته
direct U اداره کردن
direct U مستقیم راست راهنمایی کردن
direct U دستور دادن دستورالعمل دادن
direct U هدایت کردن
direct <adj.> U مستقیم
direct U قراول رفتن
direct U متوجه ساختن
direct U : مستقیم معطوف داشتن
direct U نظارت کردن
direct U اداره کردن هدایت کردن
direct U امرکردن
direct <adj.> U بدون واسطه
direct <adj.> U دست اول
direct <adj.> U بلافاصله
direct conversion U تبدیل مستقیم
direct access U دسترسی مستقیم
direct access U دستیابی مسقیم
direct relationship U وابستگی مستقیم
direct relationship U ارتباط مستقیم
direct psychotherapy U روان درمانی رهنمودی
direct reading U قرائت مستقیم
direct quenching U سخت گردانی مستقیم
direct processing U پردازش مستقیم
direct cost U هزینه مستقیم
direct process U فرایند مستقیم
direct pressure U تعاقب کردن مستقیم دشمن
direct coupled U مستقیما جفت شده
direct damage U ضرر مستقیم
direct access U دسترسی مستقیم به اطلاعات
direct access U دستیابی مستقیم
direct connected U ماشینهای بهم پیوسته
direct command U فرماندهی مستقیم فرماندهی بلاواسطه تیراندازی به روش فرمان مستقیم
direct casting U ریخته گری مستقیم
direct analysis U تحلیل رهنمودی
direct coupling U جفتگری مستقیم
direct coupling U کوپلینگ مستقیم
direct aggression U پرخاشگری مستقیم
direct admission U مراجعه مستقیم به بهداری پذیرش یامراجعه مستقیم بیماران
direct addressing U ادرس دهی مستقیم
direct addressing U نشان دهی مستقیم
direct address آدرس مستقیم
direct control U کنترل مستقیم
direct address U نشانی مستقیم
direct dye U رنگینه مستقیم
direct loading U مجموعه نیروهائیکه مستقیمابه ساختمان اثر میکند وشامل بارهای زنده و مرده میباشد
direct material U مواد مستقیم
direct selection U انتخاب مستقیم
direct selling U فروش مستقیم
direct support U تکیه گاه بی واسطه
direct support U پشتیبانی مستقیم
direct support U کمک مستقیم
direct support U پشتیبانی مستقیم کردن
draw direct U مستقیماگ روی صحنه ونه روی بافر حافظه
direct debit U سفته-وجهالزمان
direct rule U حکومتایالتیومحلی
Is it a direct flight? U آیا پرواز مستقیم است؟
direct dyes U رنگینه های مستقیم [که بدون نیاز به دندانه بصورت مستقیم با آب و الیاف پنبه، ابریشم و پشم ترکیب داده شده و رنگ های روشن و براقی را بوجود می آورد ولی در عین حال در برابر شستشو، پایداری خوبی ندارد.]
to direct traffic through U ترافیک را از طریق...هدایت کردن
direct load U بارگذاری مستقیم
direct lighting U روشنایی مستقیم
direct therapy U درمان رهنمودی
direct exchange U تعویض باداغی
direct exchange U تعویض مستقیم مبادله مستقیم قطعات
direct file U فایل مستقیم
direct file U پرونده مستقیم
direct fire U اتش مستقیم
direct fire U تیر مستقیم
direct fire U هدایت کردن اتش روانه کردن اتش
direct involvement U offence an committing in مباشرت
direct involvement U مباشرت در جرم
direct killing U قتل به مباشرت
direct labour U دستمزد مستقیم
direct laying U روانه کردن مستقیم
direct lighting U روشن سازی غیرمستقیم
direct pressure U فشار مستقیم
direct objects U مقصود
direct objects U ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
direct objects U نماش داده می شوند
direct objects U که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
direct objects U سیستم کامپیوتری که برنامهای برای آن نوشته و کامپایل شده است
direct objects U فایلی که حاوی کد اصلی برای تابع یا برنامهای است
direct objects U نرم افزاری که با استاندارد COBRA اشیا را بهم متصل میکند
direct objects U زبان برنامه پس از ترجمه
direct objects U برنامه کامپیوتری به صورت کد اصلی که توسط کامپایلر یا اسمبلر تولید شده است
direct objects U دادهای که تصویر یا صوت مشخص تولید میکند
direct objects U متغیر سیستم خبره در یک عمل با دلیل
direct hit U اصابت مستقیم
direct object U مفعول صریح
direct object U مفعول بیواسطه
direct object U مفعول مستقیم
direct objects U چیز
direct action U مکانیسم عمل مستقیم درماسوره ها
direct objects U OPERAND
direct objects U داده در یک عبارت که توسط اپراتور اجرا میشود. مراجعه شود به ARGUMENT
direct objects U امکانی در windows.x که امکان تبدیل داده از برنامهای که OLE را پشتیبانی نمیکند دارد به طوری که به صورت شی OLE در برنامه دیگری به کار می رود
direct objects U پانج کارت که حاوی برنامه است
direct objects U موضوع
direct objects U شیئی
direct objects U مخالفت کردن
direct objects U کالا اعتراض کردن
direct objects U مفعول
direct objects U هدف
direct objects U موضوع منظره
direct objects U شی ء
direct objects U مورد
direct objects U چیز ماده خارجی
direct objects U دلیل اوردن
direct objects U اعتراض کردن
direct objects U اعتراض داشتن
direct hit U گلولهای که مستقیم به هدف اصابت کند
direct tax U مالیات مستقیم
direct current U جریان دائم
direct taxes U مالیاتهای مستقیم
direct measurement U اندازه گیری مستقیم
direct observation U دیدبانی مستقیم
direct observation U مستقیمامشاهده کردن
direct oration U گفته یا قول مستقیم
direct outlet U ابگیر مستقیم
direct plotting U تعیین عناصر تیر به طورمستقیم
direct plotting U تعیین عناصر تیربدون استفاده از طرح تیر یاوسایل هدایت اتش
direct taxation U مالیات مستقیم
direct taxation U اخذ مالیات بصورت مستقیم
direct current U جریان مستقیم
direct current U جریان یکسو
direct current U جریان برق مستقیم
shot direct at goal U شوت مستقیم به دروازه
high direct voltage U فشار قوی جریان دائم
direct current instrument U سنجه جریان مستقیم
direct current magnet U مغناطیس جریان مستقیم
direct support unit U یکان پشتیبانی مستقیم
direct quota tion U نقل قول مستقیم
direct home reception U پذیرشگرمستقیم
direct current generator U مولد جریان مستقیم
direct potentiometric measurement U اندازه گیری پتانسیل سنجی مستقیم
direct current converter U تبدیل گر جریان مستقیم
direct read after write U خواندن مستقیم پس از نوشتن
direct data entry U داده دهی مستقیم
direct reading dial U درجه بندی برای قرائت مستقیم
direct reading galvanometer U گالوانومتر بی تبدیل
direct reading instrument U دستگاه مستقیم خوانی
direct quota tion U نقل عین گقته
direct access method U روش دستیابی مستقیم
direct absorption process U فرایند جذب مستقیم
direct connect modem U مدم اتصال مستقیم
direct potentiometric method U روش پتانسیل سنجی مستقیم
direct chill casting U ریخته گری مستقیم تبریدی
direct interelectrode capacitance U فرفیت بین دو الکترد
direct free kick U مکث مهاجم برای فریفتن حریف
direct fire sights U زاویه یا بهای تیر مستقیم دوربینهای تیر مستقیم
direct exchange items U اقلام قابل تعویض مستقیم
direct arc furnace U کوره قوس الکتریکی مستقیم
direct distance dialing U شماره گیری فاصله مستقیم
direct lift control U کنترل مستقیم برا
direct access processing U پردازش به روش دستیابی مستقیم
direct memory access U دستیابی مستقیم به حافظه
direct materials costs U هزینههای مواد اولیهای که مستقیما در کالا بکار برده میشود
basic direct access method U روش دستیابی مستقیم اساسی
direct memory access channel U کانال دستیابی مستقیم به حافظه
direct coupled transistor logic U سیستم منطقی که منحصرا" ازترانزیستورها به عنوان عناصر فعال استفاده میکند
direct air support center U مرکز پشتیبانی مستقیم هوایی
direct video storage tube U نگاهدارنده تصویر
direct video storage tube U ثابت کننده تصویر
clear and direct meaning of a text U منطوق
direct access storage device U اسباب حافظه با دستیابی مستقیم دستگاه با ذخیره دستیابی تصادفی دستگاه انباره دستیابی مستقیم
direct-reading rain gauge اندازه مقدار بارش مستقیم
The Web site allows consumers to make direct comparisons between competing products. U این وب گاه اجازه می دهد مصرف کنندگان مستقیما محصولات رقیبها را با هم مقایسه بکنند..
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com